شهید والامقام ابوالفضل امینی در سال ۱۳۲۷ در خانواده ای مذهبی در شهر گرگان چشم به جهان گشود . دوران تحصیل را با موفقیت به پایان رساند و موفق به اخذ دیپلم گردید سپس وارد دانشکده افسری شد. در جریان انقلاب اغلب با لباس شخصی حضور می یافت و در گرفتن پادگان ها نقش اساسی داشت . با پیروزی انقلاب در ماندن در ارتش جدی تر شد که بدینوسیله بتواند کاری مثبت انجام دهد. مدتی در ورامین به عنوان سرپرست کمیته مشغول بود. پس از سر وسامان یافتن مجددا به پادگان بازگشت و داوطلبانه به به منطقه جنوب عزیمت کرد و پس از ماهها جنگ با کفار بعثی بر اثر اصابت ترکش جراحت سختی برداشت و پس از ده روز بستری بودن در بیمارستان سر انجام به دیدار معشوق شتافت و به وصال خویش دست یافت.

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا پاسدار خون شهیدان
اینجانب ابوالفضل امینى فرزند حسن گواهى میدهم که خدائى نیست جز خداى یکتا و در ملک هستى بى شریک است و محمد (ص) بنده و رسولش است که بحق از نزد حق آمد و خلافت على (ع) بر حق است و بهشت و جهنم حق و معاد نیز حق میباشد و خداوند انسانها را از قبرها برانگیخته میکند.
بعد از شهادتین سلام و درود بى پایانم را به همه شهیدان گلگون کفنمان نثار میکنم آنهائى که مرگ سرخ را انتخاب کردند تا زیر بار ننگ و ذلت نروند و این درسى است که حسین (ع) آموزگار بزرگ شهادت میدهد. و این درس امروز خواندنى است که ابر خونریزها از ما توقع دارند غلام حلقه بگوششان باشیم . اما نمیدانند که امت اسلام و پیروان حسین زیر بار زور و ستم و ذلت نخواهند رفت .
امروز تاریخ عاشورا در مرز ایران و عراق تکرار میشود و صداى هل من ناصر ینصرنى حسین زمان بلند است و ما باید به آن لبیک گوئیم آنهم باز در کنار دجله و فرات و اینست معناى کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا . و من بعنوان یک مسلمان به یکى از قربانگاههاى عدل و فضیلت تاریخ میروم تا تاریخ از کنار مناظر خونین جنگ حق و باطل عبرت بگیرد .
و پیام من به انسانها و دنیا اینست ! حال اى انسانها . اى توده هاى انبوه . اى محیطهاى پر غوغا . ما بپاى ارزشهاى انسانى به این سرانجام تن داده ایم و براى بقاى اسلام و پاسدارى از حق با پیکرهاى کم سلاح خود در اعماق سپاه دشمن فرو رفتیم و شرف زندگى را در حکومت بخشیدن به مقدسات قرآن دانستیم و با خون مان سخن میگوئیم . که اى ستمگران ستم مکنید و اى ستم کشان ستم مکشید. و خون ما براى آن ریخت که دامن ستمگران را بگیرد و چهره زرد تیره بختان را ارغوانى کند. اى انسانها هنگامیکه در رنج و فشار فراوان بستوه آمدید بیاد ما و حرفهاى ما افتید. و بشما اعلام میکنم : آنچه مرا به این جنگ کشاند دفاع از اسلام و قرآن و انقلاب اسلامى است . که کشته شدن در راه خدا فضیلت بار تر است .
در راه دوست کشته شدن آرزوى ماست دشمن اگر چه تشنه بخون گلوى ماست و این وصیت نامه را با سلام به رهبر انقلاب و درود به امت اسلامى بپایان میرسانم .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ابوالفضل امینى – امضا – ۲۴/۸/۱۳۵۹